بوسه زدن ميلان كوندرا به تور دروازه
سيامک رحماني
سردبير هفتهنامه زندگي مثبت
دهه 60، دهه درخشش ستارههاي ابدي فوتبال ايران بود. از قديميترهايي چون حجازي و پروين تا نسل بعد فوتبال ايران؛ ناصر محمدخاني، حميد درخشان، برادران بياني، جعفر مختاريفر و همه نامهاي دوستداشتني كه از ياد فوتبالدوستان نخواهند رفت. در ميان همه اعجوبههايي كه در دو تيم قرمز و آبي جمع شده بودند تا فوتبال دوقطبي ايران را داغ و داغتر كنند، چند نفري بودند كه نميخواستند و نخواستند در اين رودخانه شنا كنند. فوتباليستهاي درجه يكي كه در دوران حاكميت «معرفت» و «رفاقت» بر ميادين، نه شهرت و محبوبيت پرسپوليس و استقلال را خواستند و نه با پيشنهادهاي مالي بزرگ وسوسه شدند. در ميان همين چند استثناء هيچكدامشان حميد عليدوستي نشد. مهاجمي گلزن و تمام عيار در ميدان و چهرهاي متفاوت و منحصربفرد در خارج از زمين. حميد عليدوستي را دوستداران فوتبال با بازيهاي خاطرهانگيزش در لباس هما و تيم ملي به ياد ميآورند؛ در ديدارهاي بزرگي كه يك تنه هما را مقابل تيمهاي غول آن زمان بالا نگهميداشت و تيمش را مدعي جامها ميكرد و در سالهايي كه در رقابت با همه مهاجمان گلزن و تيمهايي كه حريفان را گلباران ميكردند، ميتوانست بيشترين گل را بزند و آقاي گل شود، اما اينها نبود كه عليدوستي را در ميان ستارههاي همدورهاش يگانه ميكرد؛ نه ضربههاي راه دور حيرتانگيزش، نه تسلطش روي هوا و زمين و نه سرعت كمنظيرش. حتي شم گلزني فوقالعادهاش هم نبود. او را سلوك و اخلاقش بود كه از همه بازيكنان همدورهاش، چه بسا از همه قبليها و بعديهايش در فوتبال ايران متمايز كرد. يكه و تكرار نشدني. با ميل وافرش براي خواندن و خواندن. در هر اردو و هر فرصتي كه دست ميداد. فوتباليستي در بالاترين سطح كه همه ردههاي ملي را طي كرده بود اما بهعنوان يك كتابخوان حرفهاي، رفيق شب و چراغ مطالعه بود؛ از شاهكارهاي ادبي گرفته تا كتابهاي حوزه روانشناسي و بعدتر فلسفه. در كنارش هم عشق به فيلم ديدن. برگمان و فلليني و آنتونيوني. سينماي جدي. نه از آن جنسي كه بقيه ممكن است در ميان تفريحات و چرخيدنهايشان تماشايش كنند و دل دادن به موسيقي فاخر و كلاسيك. صفحهها و نوارهاي ويدئويي، آپارات و كتابخانه و دستگاههاي پخش موسيقي زندگياش را پر كرده بودند؛ پر كردهاند. شايد براي همينها هم بود كه نه در قامت يك فوتباليست و نه بعدها در لباس سرمربي فوتبال در ميان همكارانش گم نشد. با جريان نرفت. با آرامشي مثالزدني كه نميفهمي نتيجه آن همه سكوت و همنشيني با كتاب، نور و صداست يا بالعكس.
حميد عليدوستي هيچ شباهتي به يكي از آن فوتباليستهايي ندارد كه در زندگي جز عشق به توپ چيزي را تجربه نكردهاند. بازيكناني كه وقتي از زمين چمن دور ميشوند، همه چيز برايشان به پايان ميرسد. زندگي براي حميد عليدوستي در دنياي متفاوتي جريان داشته است. در مورد فوتباليستها ميگويند كه نيازي نيست كه فرشته باشند. كسي نبايد انتظار دستخط خوب يا كلام متين از آنها داشته باشد. فوتباليست خوب تنها بايد جادوي فوتبال را بداند. شايد هم اگر يك بازيكن متوسط ارزشهاي متفاوتي در زندگي داشته باشد، چندان شگفتي به حساب نيايد اما يكي چون حميد عليدوستي انگار قصد كرده دورترين سرزمينها را با هم آشتي بدهد؛ فرار كيشلوفسكي در محوطه جريمه، سرنگون شدن هايدگر نزديك نقطه پنالتي و بوسه زدن ميلان كوندرا به تور دروازه.